البته در آن ساعات بسیار
حساسی که سختترین ساعات عمرمان را گذراندیم و خدا میداند که در آن شب شنبه
و صبح شنبه چه بر ما گذشت، برادرها از روی مسؤولیت و احساس وظیفه، با
فشردگی تمام، فکر و تلاش میکردند که چگونه قضایا را جمعوجور کنند. مکرر از
من به عنوان عضو شورای رهبری اسم میآوردند، که البته در ذهن خودم آن را رد
میکردم؛ اگرچه به نحو یک احتمال برایم مطرح میشد که شاید واقعاً این
مسؤولیت را به من متوجه کنند.

در همان موقع به خدا پناه بردم و روز شنبه
قبل از تشکیل مجلس خبرگان، باتضرع و توجه و التماس، به خدای متعال عرض
کردم: پروردگارا ! تو که مدبر و مقدر امور هستی، چون ممکن است به عنوان
عضوی از مجموعهی شورای رهبری، این مسؤولیت متوجه من شود، خواهش میکنم اگر
این کار ممکن است اندکی برای دین و آخرت من زیان داشته باشد، طوری ترتیب
کار را بده که چنین وضعیتی پیش نیاید. واقعاً از ته دل میخواستم که این
مسؤولیت متوجه من نشود.
بالاخره در مجلس خبرگان بحثهایی پیش آمد و
حرفهایی زده شد که نهایتاً به این انتخاب منتهی شد. در همان مجلس، کوشش و
تلاش و استدلال و بحث کردم، تا این کار انجام نگیرد؛ ولی انجام گرفت و این
مرحله گذشت.
من همین الان خودم را یک طلبهی معمولی و بدون برجستگی و
امتیازی خاص میدانم؛ نه فقط برای این شغل باعظمت و مسؤولیت بزرگ، بلکه -
همانطور که صادقانه گفتم - برای مسؤولیتهای به مراتب کوچکتر از آن، مثل
ریاست جمهوری و کارهای دیگری که در طول این ده سال داشتم. اما حالا که این
بار را روی دوش من گذاشتند، با قوّت خواهم گرفت؛ آنچنان که خدای متعال به
پیامبرانش توصیه فرمود: «خذها بقوّة».
برای این مسؤولیت، از خدا استمداد
کردم و باز هم استمداد میکنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از
پروردگار هستم، تا بتوانم این مسؤولیت را در حد وسع خودم - که تکلیف هم بیش
از وسع نیست - با قدرت و قوّت و حفظ شأن والای این مقام، حفظ کنم و انجام
بدهم. این تکلیف من است، که امیدوارم انشاءاللَّه مشمول لطف و ترحم الهی و
دعای ولىّعصر(عج) و مؤمنین صالح باشم.