این روزها ماجرای مجسمه آریوبرزن در شهر یاسوج به ماجرای رسانهای تبدیل شده است که افکار عمومی نسبت به آن حساسیت نشان میدهد. ماجرا از اینجا شروع شد که یکی از فرماندهان نظامی استان گفته بود:"امروز دم اسب آریو برزن را مشرف بر تمثال مبارک شهیدان کردهاند که ضروری است دادستان کهگیلویه و بویراحمد دستور تخریب آن را بدهد."
در واکنش به این ماجرا دادستان استان وارد ماجرا شد و طی نامهای از شهرداری خواست که این مجسمه پایین آورده شود. آقای موسوی پور درباره دلایل این درخواست اظهار داشته: ما نمادهای ارزشی زیادی در جامعه داریم از جمله شهدا، علما و نقش مردم در صحنههای مختلف انقلاب که بهتر است به جای مجسمههایی که فرهنگ نگهداری از آن را نداریم و فردا خراب میشوند، از این نمادها استفاده کنیم.
این ماجرا باعث آغاز بحثی مفصل شد که ریشههای تاریخی خاص خود را دارد. این بحث مفصل ریشه در جریانات سیاسی دارد که شاید پس از انقلاب مشروطه آغاز شده است. باستان ستیزی در واقع واکنشی به ایران پرستی و باستان گرایی افراطی بود. هر دو جریانات ذیل افراطی بوده و دارای مشکلات و معضلات خاص خود برای جامعه ایرانی شد.
ایرانپرستی به عنوان جانشین هویت دینی:
بعد از مشروطه جریانی سیاسی و اجتماعی تحت تاثیر جریانات ناسیونالیستی قرن 19 و 20 اروپا به دنبال مشابهت سازی میان جریان رنسانس و اصلاح در جوامع غربی و ایران برآمدند. آنان بر این باور بودند همان گونه که با بازگشت فرهنگ و تمدن اروپایی به دوران ماقبل مسیحیت و کلیسا جریان رنسانس و مدرنیزاسیون سیاسی و اجتماعی آغاز شد جامعه ایرانی نیز برای رسیدن به نوسازی اجتماعی با تکیه بر ناسیونالیسیم به ریشههای ما قبل اسلامی خود بازگردد. این جریان که بر سردمداری فکری افرادی مانند فروغی و کسروی آغاز شد در چارچوب ایدئولوژی حکومت رضا شاه به عینیت رسید. بازگشت به سبک معماری هخامنشی در شهرسازی، حمله به هویت اسلامی در ادبیات و شعر و داستان به عنوان منشا عقب ماندگی، تلاش برای زدودن کلمات عربی از زبان فارسی و تلاش برای هر چه با شکوه تر نشان دادن ایران پیش از اسلام و تاکید نقش اسلام در افول تمدن ایرانی از عناصر مهم این جریان بود. شاهان هخامنشی و ساسانی به عنوان فرمانروایان دادگری تصویر میشدند که نظیری نداشتهاند و جمع فضایل اخلاق و شجاعت بودهاند. ارزشهای زرتشتی بیشتر از پیش پررنگ میشد و اسلام به عنوان دین اعراب معرفی و ایرانیت و اسلامیت به عنوان دو اصل متناقض تعریف میشدند.
اسلام خواهی نافی عنصر ملیت:
در مقابل جریان ایرانپرستی ،جریان فکری ایرانستیزی به عنوان آنتیتز معرفی شد . بر این اساس تمامی شاهان قبل از اسلام طاغوت و فرهنگ و تمدن قبل از اسلام ارزش طرح و بحث ندارد. هویت ما صرفا اسلامی بوده و برپایه دیانت چیزی به نام ملیت وجود ندارد. جریان فوق ضمن محکوم کردن جریان ایران پرستی به عنوان یک جریان افراطی، خود به دام افراطیگری میافتند و ضمن تلاش برای حذف و نادیدهانگاری تمدن ایران قبل از اسلام به پاکسازی ظواهر و نشانههای آن نیز تمایل دارد. بر پایه نگاه این جریان، مفهوم ملت با مفهوم امّت دارای تناقض بوده و مفهوم ملیت دارای اصالتی نیست. از نگاه این جریان نیز، ایرانیت با اسلامیت متناقض است و شاید بینش مسولینی که خواستار حذف مجسمه آریوبرزن از این میدان بودهاند برخاسته از چنین انگارهای بوده است.
شهید مطهری ، ایرانیت و اسلامیت
از نگاه شهید مطهری ایرانی بودن و هویت اسلامی دارای تناقض نیست. وی در پاسخ به کتاب "دو قرن سکوت" مرحوم زرین کوب، در کتاب "خدمات متقابل اسلام و ایران"، دیدگاه عالمانهای به میان آورد.
از نگاه استاد مطهری، اسلام ذاتا رنگ هیچ ملیت خاصی را ندارد بلکه دینی است انسانی و منطبق با خواستههای فطری و عقلانی بشر.
دیگر اینکه اسلام آوردن ایرانیان با اکراه و اجبار نبوده، بلکه از روی عشق به حقیقت و عدالت و استعداد و ظرفیت کافی برای درک مفاهیم عالی انسانی نهفته در عمق این دین بوده است. بطوری که امروزه دیگر فرهنگ اسلامی و ایرانی شدیدا بهم پیوند خورده و با هم آمیخته است و اصلا فرهنگ ایرانی بدون اسلام، معنائی ندارد. مطالب بعدی در این کتاب، تمام فرضیاتی که در زمینه غیرصمیمی بودن اسلام ایرانیان، که به طور متفرقه توسط نویسندگان بعضی کتب و مقالات آمده، بررسی و نشان داده شده که این نسبتها یا مغرضانه بوده و یا بی خبرانه و ناآگاهانه و ناشی از عدم اطلاع نویسنده بوده است.
استاد مطهری میکوشد ضمن ارج نهادن به فرهنگ ایرانی زمینههای توسعهای را که اسلام برای ایرانیان فراهم کرد معرفی نماید و از سوی دیگر نقش ایرانیان را در عصر طلایی تمدن اسلامی و اهمیت حضور آنان را برای مخاطبان تبیین کند. از نگاه شهید مطهری بین برخی شاهان ظالم پیش از اسلام و نظام طبقاتی خشنی که در عصر ساسانی به ایرانیان تحمیل شده بود با هنر ، فکر و تمدن ایرانی باید تفکیک قائل شد. در واقع میبایست بر مبنای این نگاه میان ایدئولوژی شاهنشاهی که تا حد زیادی برساخته دوران پهلوی بود با تمدن ایرانی و چهرههایش تفکیک قائل شد.
در واقع بر پایه همین نگاه بود که روحانیت آگاه و بصیر و پیروان واقعی خط امام در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی جلوی افراطیهایی که خواهان تخریب بناهایی چون تخت جمشید بودند بایستند.
آریو برزن نماد فرهنگ شاهنشاهی و یا قهرمان میهنخواهی؟
آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران در زمان هخامنشیان بود که در زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران از سرزمین خود با شجاعت دفاع کرد و در این راه کشته شد .
به نظر میرسد درباره آریوبرزن باید به این نکته اشاره کرد که این سردار ایرانی نمونه مناسبی از وطنخواهی است که قرابتی با شاه پرستی و باستان گرایی ندارد. چرا که در جنگ هنگامی که راه را بر اسکندر مقدونی متجاوز برای رسیدن به تخت جمشید در کوههای کهکیلویه میبندد اسکندر به او پیام داده که داریوش سوم شاه ایران فرار کرده و لشکر خود را رها کرده است و تو چرا بیهوده میجنگی و او را به سپاه خود دعوت کرد او در پاسخ مقاومت خود را به اطاعت و وجود شاه منوط نکرد و قهرمانانه در برابر اسکندر ایستاد.
از این روست که آیت الله ملک حسینی نماینده ولی فقیه و نماینده مردم کهکیلویه و بویراحمد در مجلس خبرگان رهبری با پایین آوردن این مجسمه مخالفت کرده و گفته بود: پاسداشت قهرمانان ملی منافاتی با ارزشهای اسلامی ندارد و آریوبرزن یک سردار ایرانی ضد ظلم، ضد تجاوز و ضد اشغالگری بوده است و پاسداشت آن هیچ اشکالی ندارد بلکه قدردانی از چهرههای مثبت و افتخار آفرین وظیفه هر انسان شرافتمندی است.
سید حسین زرهانی
بخش سیاست تبیان