پشت پرده شبکه اهل بیت؟!!!

پشت پرده شبکه اهل بیت؟!!!

فرهنگی مذهبی- نیازمندی ها - یارانه - و خیلی چیزای جالب دیگه
پشت پرده شبکه اهل بیت؟!!!

پشت پرده شبکه اهل بیت؟!!!

فرهنگی مذهبی- نیازمندی ها - یارانه - و خیلی چیزای جالب دیگه

دانلود مداحی های فاطمیه 93

1. حاج امیر عباسی

ردیف

موضوع

پخشاجرا

حجم
(KB)

زمان
1از نخست زندگی هرگز نمیشد باورم (روضه/جدید)1,9760:06:28
2همسنگر حیدر تا لحظه آخر (زمینه/جدید)2,2940:07:33
3وای وای وای مادر (شور/جدید)8550:02:39
4خورشید بی نشان زهرا (تک/جدید)7760:02:22
5دل می تپد این شب ها با یاد تو (جدید)1,1970:03:49
6یا زهرا ببین دلم به غم اسیره (روضه/جدید)1,5600:05:03

 

ادامه مطلب ...

پیامک های مخصوص فاطمیه

خبر از یک زن بیمار شود می میرم
مادری دست به دیوار شود می میرم
با زمین خوردن تو بال و پرم می ریزد
چادرت را نتکان عرش به هم می ریزد
 

ادامه مطلب ...

زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت


دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوختهیئت، میان "وای مادر" داشت می سوخت
دیوار دم می داد و در بر سینه می زدمحراب می نالید و منبر داشت می سوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بودجانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت
آتش سرایت داشت؛ هیئت کربلا شدباغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب می خواستناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت
آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتادعباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت
سریند یازهرای محسن غرق خون بودسجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت
باید به یاران شهیدم می رسیدمخط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاستدر عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرندگودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانهدیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیمزهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت

شاعر : حسن بیاتانی

شعری در سوگ حضرت فاطمه (س)

ابریست کوچه کوچه، دل من ـ خدا کند

نم نم، غزل ببارد و توفان به پا کند

حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است

چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند

مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید

شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند

با واژه های از رمق افتاده آمدم

می خواست این غزل به شما اقتدا کند

حالا اجازه هست شما را از این به بعد

این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟

مادر! دوباره کودک بی تاب قصه ات ...

تا اینکه لای لای تو با او چها کند

یادش بخیر مادرم از کودکی مرا

می برد تکیه تکیه که نذر شما کند

یادم نمی رود که مرا فاطمیه ها

می برد با حسین شما آشنا کند

در کوچه های سینه زنی نوحه خوان شدم

تا داغ سینه ی تو مرا مبتلا کند

مادر! دوباره زخم شما را سروده ام

باید غزل دوباره به عهدش وفا کند:

یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه – مانده بود

دست تو را چگونه ز مولا جدا کند

باور نمی کنم که رمق داشت دست تو

مجبور شد که دست علی را رها کند...

تو روی خاک بودی و درگیر خار بود

چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند

نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده ات

این خاک معصیت زده را کربلا کند

زخمی که تو نشان علی هم نداده ای

چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند

باید شبانه داغ علی را به خاک برد

نگذار روز، راز تو را برملا کند...

گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟

افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند

با بغض، مردی آمد از این کوچه ها گذشت

می رفت تا برای ظهورش دعا کند

از کوچه ها گذشت ... و باران شروع شد

پایان شعر بود که توفان شروع شد